پرسش از خدا در جهان رنجبار/ وقتی “شر” یک زخم است / رویکرد فضیلتگرایانه و مفهوم “خدای حی”
بهگزارش خبرگزاری خبرآنلاین، رضا دستجردی در گفت و گو با حسین سخنوری، نویسنده کتاب «خطا برقلم صنع؟» با نوشتن مقدمه ای تاکید می کند که بیراه نیست اگر «مسئله شر» را فراگیرترین موضوع فلسفه دین بنامیم. کیست که از خزانه پروپیمان رنج و دردهای عالم، نصیبی نبرده باشد؟ نصیبی که گاه به انکار خدا هم منجر میشود و منکر میپرسد خدای من در هنگامه بروز مصائب و بلایا کجا بود؟ چرا در سیل و بیماری و جنگ و تجاوز، مرا یاری نکرد؟ تا وقتی این سوالات در ذهن مردم هست، «مسئله شر» نیز مهمان ذهن فیلسوفان و متألهان است. پس بیش از این نیازی به ذکر اهمیت موضوع نیست.
اما کتاب «خطا بر قلم صنع؟ خدای اخلاقی و شرور گزاف» نوشته حسین سخنور علاوه بر ارائه تقریرها و پاسخهای «مسئله شر»، آن را از منظر فلسفه اخلاق مورد توجه قرار داده است، چرا که یک پیشفرض نهان در این مسئله وجود دارد و آن اخلاقی بودن خدای ادیان توحیدی است. در واقع «مسئله شر» وجدان اخلاقی ما آدمیان را نشانه گرفته است و تأکید به این نکته دارد که خدا در مورد شرور مختلف، بهنوعی مرتکب یک تصمیم و عمل غیراخلاقی میشود. با توجه به این نکته و نیز بهجهت پرهیز از کلیگویی و ابهام در کتاب، فعل و تصمیم خدا بهطور جداگانه و بر اساس معیارهای متفاوت سه مکتب اخلاقی شناختهشده پیامدگروی، وظیفهگرایی و اخلاق فضیلت، مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه در پی میآید، ماحصل گفتوگوی ایبنا با حسین سخنور پژوهشگر فلسفه و مولف کتاب است که بههمت کتاب طه به چاپ رسیده است.
****
چرا تصمیم گرفتید «مسئله شر» را از منظر فلسفه اخلاق بررسی کنید، نه صرفاً الهیات یا فلسفه دین؟
ایده اولیه این نوع ورود به بحث «مسئله شر» از گفتوگو و مشاوره با آقای دکتر فنایی حاصل شد و احتمالاً میدانید که ایشان یکی از اساتید برجسته حوزه فلسفه اخلاق در ایران هستند. اما جدای از این علت، دو دلیل نیز مطرح بود. نخست، به این دلیل که غالب مباحث سنتی در «مسئله شر»، حول محور پاسخهای منطقی و الهیاتی متمرکز بودهاند؛ مثلاً از نوع براهین منطقی ناسازگاری وجود شر با صفات الهی یا تقریرهای استقرایی و احتمالاتی آن. این رهیافتها هرچند مهماند، اما جنبه مهمی از مسئله را نادیده میگیرند: یعنی نحوه تجربه انسانی شر و واکنش اخلاقی به آن.
دیگر آنکه مطالعات پیشین کمتر به صورت منسجم به تحلیل اخلاقی این مسئله پرداختهاند. به همین دلیل، تلاش شد تا «مسئله شر» را در بستر سه مکتب اصلی فلسفه اخلاق وظیفهگرایی، پیامدگرایی و فضیلتگرایی مورد بازخوانی قرار دهیم، تا روشن شود این دستگاههای اخلاقی چه تبیینی از شرور طبیعی و اخلاقی ارائه میدهند.
مزیت نگاه اخلاقی، آن است که به جای تمرکز بر اثبات وجود یا عدم وجود خدا، به مسئولیتها، الزامات و معنای کنش انسانی در برابر شرور میپردازد. چون فکر میکنم حتی اگر مسئله منطقی شر بهلحاظ فلسفی حل شود، مسئله تجربی شر (یعنی اینکه ما چگونه با شر مواجه میشویم و چگونه باید زیست اخلاقی در جهانی آلوده به شر را سامان دهیم) همچنان باقی است. اینجاست که فلسفه اخلاق، با تأکید بر مسئولیت، فضیلت و وظیفه، افق تازهای برای فهم شر پیش مینهد.
علاوه بر اینها، همچنان که در کتاب آمده است، «مسئله شر» در انواع قرائتهای آن، یک پیشفرض نهچندان صریح دارد و آن اینکه گویی خدا در حال ارتکاب عملی غیراخلاقی است، وقتی شروری در عالم رخ میدهد. لذا طبیعی است که تحقیقی به صورت مستقل «مسئله شر» را از منظر فلسفه اخلاق واکاوی کند. اما اینکه کدام یک این اهداف در کتاب محقق شدند، قضاوتاش با خوانندگان است. من در اینجا فقط علت و دلیل و انگیزههای خود را بیان کردم.
گفتهاید مطالعات دینیتان از آثار علی شریعتی شروع شده است. شریعتی چه تأثیری بر نگاه شما به «مسئله شر» گذاشته است؟
روشن است به طور مستقیم، تأثیری نداشته، چون ایشان خیلی به مباحث فلسفی، به طور عام، و فلسفه دین، به طور خاص، نمیپرداختند. منتها به طور غیرمستقیم و تأثیرگذاریشان بر اینجانب، به عنوان نویسنده کتاب، غیر قابل انکار است که میتوان نشانههایش را در نحوه پرداخت مسئله، پیگیری کرد، بدین نحو که مواجهه ایشان با جهان دینی، نه از مسیر باورهای سنتی، بلکه از مسیر درگیری با رنج، رهایی، عدالت و مسئولیت انسان بود، آن وجوهی که در «کویریات» شریعتی بیشتر نمود دارد. جایی که مسائل مختلف تنها متافیزیکی یا الهیاتی دیده نمیشوند، بلکه به عنوان موضوعی وجودی مورد توجه قرار میگیرند. شاید بتوان گفت ترجمه همه آنها در «مسئله شر» میشود شر بهمثابه یک زخم، نه فقط یک مسئله منطقی.
البته این نکته را نیز باید یادآور شوم که اگر این کتاب به مرحوم شریعتی با عنوان «معلم درد و دین» تقدیم شده است، صرفاً یک ادای دین بوده و به معنای همسویی امروز نویسنده با نظرات ایشان نیست. کمااینکه ممکن است شما خیلی از آرا و عقاید معلم خود را دیگر قبول نداشته باشید، اما این اختلاف فکری، مانع از قدردانی شما نمیشود. در حاشیه عرض میکنم، با همه انتقاداتی که ممکن است، امروز به آثار و آرای شریعتی داشته باشم، ولی بر این باورم که همچنان بصیرتهای قابل توجهی در آثار ایشان وجود دارد که اگر از غبار زمان و ایدئولوژی پاک شوند، قابل استفادهاند. منتها از این بحث بگذریم، که نیازمند تفصیل بیشتر از حد این گفتوگو است.
در کتاب، بر سه مکتب اخلاقی (وظیفهگرایی، نتیجهگرایی، و فضیلتگرایی) تمرکز کردهاید. به نظر شما کدامیک از این مکاتب تبیین قانعکنندهتری از شرور ارائه میدهد؟
به نظر، هر یک از این مکاتب، امکان خاصی برای تبیین شرور فراهم میآورند، اما در نهایت، اینجانب نگاه فضیلتگرایانه را واجد ظرفیت بیشتر و انسانیتری میدانم. در مکتب وظیفهگرایی، شر بهمثابه نقض یک وظیفه اخلاقی شناخته میشود. این مکتب، بهویژه در تحلیل شرور اخلاقی (یعنی شروری که عامل انسانی دارند) روشن و قاطع است؛ مانند شر ناشی از خیانت، خشونت یا بیعدالتی. اما وظیفهگرایی، در مواجهه با شرور طبیعی (مانند زلزله، بیماری، مرگ کودکان) دچار محدودیت تحلیلی است، زیرا این شرور اغلب از اراده انسانی بیروناند.
اما باز در آنجا و در مواجهه با شرور طبیعی، ما میتوانیم فضیلتهایی مانند شجاعت، امید، شفقت و پایداری را پرورش دهیم. بنابراین، بهجای تبیین انتزاعی شر، بر نحوه زیستن انسان اخلاقی در جهانی نادلخواه تمرکز میشود. این نگاه، همزمان واقعگرایانه و راهگشا است؛ زیرا با شر همانگونه که هست روبهرو میشود و پاسخ اخلاقی و انسانی از آن میجوید. گرچه ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که در فلسفه اخلاق جدید، دیگر این تفکیکهای کلاسیک خیلی معتبر نیستند و میتوان از اصول و مبانی هریک در جای خود بهره گرفت.
آیا اصول اخلاقی انسانمحور میتوانند واقعاً در دفاع از خدای اخلاقی کافی باشند؟
تلاش ما همین بوده است. اینکه نشان دهیم تا حدی با تکیه به اصولی که از درون تجربه و عقل انسانی برآمدهاند، میتوان این مسئله را تبیین کرد. اما پاسخ روشن ما این است که هم آری، هم نه. چون استدلالهای الهیاتی کلاسیک، مانند آنچه در کلام اسلامی یا مسیحی آمده، اغلب مبتنی بر مفروضاتیاند که برای ذهن مدرن کمتر قابل قبول است. به همین دلیل، دفاع اخلاقی از خداوند، یعنی کوششی برای نشاندادن اینکه وجود شر لزوماً با یک خدای اخلاقمدار ناسازگار نیست، تنها در صورتی کارآمد است که به اصول قابل فهم انسان امروز متکی باشد. این اصول معمولاً انسانمحورند و برخاسته از تجربه زیسته بشری.
از سویی دیگر اخلاق صرفاً انسانمحور، در مواجهه با «مسئله شر»، بهویژه شرور بزرگ و بیمعنا (مانند مرگ کودکان، نسلکشی، رنج بیدلیل)، دچار ضعف است؛ زیرا توان تبیینی آن محدود به فهم و ادراک انسانی باقی میماند. در اینجا، همچنان که آوردیم یا باید به نوعی «فرااخلاق دینی» تن داد، یا به بازتعریف خدا در افقی تازه پرداخت. به همین دلیل هم پیشنهاد مفهوم «خدای حی» را مطرح کردیم، تلاشی که برای پر کردن همین خلاء به کار میآید. یعنی خدایی که نه صرفاً درون طرحهای الهیاتی کلاسیک قرار دارد، و نه محدود به اخلاق انسانمحور است، بلکه از دل مواجهه اخلاقی و هستیشناختی انسان با شر، بازتعریف میشود.
شما از مفهومی به نام «خدای حی» سخن میگویید. این مفهوم را چگونه تعریف میکنید و چه تفاوتی با خدای مطلق فلسفی دارد؟
این مفهوم راهی برای عبور از تلقی انتزاعی، صامت و صرفاً متافیزیکی از خدا است. «خدای حی» در این تلقی، نه صرفاً خدایی با صفت «حیات» در معنای کلامی رایج، بلکه خدایی است زنده به معنای کامل کلمه: یعنی درگیر، همراه، مرتبط با تجربه زیسته انسان، و نه صرفاً ناظر یا برترنشین یا همان خدای ساعتساز معروف (God as a Watchmaker). در سنت فلسفی، بهویژه در خوانش ابنسینایی و فلسفه متألهانه متأخر، خدای مطلق غالباً در مقام «موجود واجب»، «فاعل اول» و «عقل محض» تعریف میشود. این خدا، هرچند از نظر فلسفی قابل دفاع است، اما در عمل، فاصلهای عاطفی و وجودی با انسان دارد. چنین خدایی اغلب در ساختارهای انتزاعی و نظاممند ظاهر میشود، بیآنکه در برابر رنجهای بشری واکنشی نشان دهد یا قابل «تجربه زیسته» باشد.
در برابر این تصویر، مفهوم «خدای حی» به میان میآید؛ خدایی که در حیات انسان حضور دارد، حساس به شر، و منشأ امید و معنا در جهان رنجبار است. این خدا نه صرفاً فاعل جهان، بلکه حیّ در جهان است؛ حیّ در دل دعا، رنج، امید، و اخلاق. او زنده است، زیرا رابطهمند است؛ نه صرفاً بهمعنای هستیشناختی، بلکه بهمعنای زیستاخلاقی و وجودی. از اینرو، «خدای حی» تفاوتی اساسی با «خدای مطلق فلسفی» دارد: اولی زنده، درگیر و شنواست؛ دومی کلی، عقلانی و بیتفاوت. این بازتعریف، به ما امکان داد تا «مسئله شر» را نهفقط از منظر هستیشناسی، بلکه از منظر رابطه زنده انسان با خدا، مورد تأمل قرار دهد.
برخی معتقدند بررسی شر از منظر اخلاقی، صرفاً توجیهگر شر است و پاسخ وجودی نمیدهد. پاسخ شما چیست؟
نگاه اخلاقی به شر، ممکن است صرفاً به توجیهی فلسفی یا روانی بینجامد که عملاً از بار وجودی و احساسی «مسئله شر» بکاهد، بدون آنکه پاسخی واقعی به رنج بدهد. اما این نقد چندان وارد نیست و تلاش شد تا نشان دهیم که نگاه اخلاقی، اگر روشمند و تحلیلی باشد، نه تنها توجیهگر شر نیست، بلکه خود پاسخی وجودی است. برخلاف پاسخهای الهیاتی که اغلب در پی «تبیین علّی شر» یا «توجیه خداوند» هستند، رویکرد اخلاقی به «مسئله شر» با این پرسش آغاز میشود که ما، بهمثابه انسان، در برابر شر چه مسئولیتی داریم.
از این منظر، اخلاق نه پوشاندن یا تبرئه شر، بلکه نگریستن مستقیم به آن، درک ژرف از پیامدهای آن، و اندیشیدن به کنش اخلاقی در برابر آن است. از این رو با استناد به سنتهایی مانند فضیلتگرایی یا فلسفه اگزیستانسیالیستی، نشان داده شد که پاسخ وجودی به شر، الزاماً پاسخی در قالب برهان یا توجیه منطقی نیست. بلکه نوعی «بودن در جهان» است؛ مواجههای که در آن انسان، با پذیرش رنج، در پی معنا، مسئولیت، و کنش است. بنابراین، چنین رویکردی نه تنها نمیخواهد از «مسئله شر» بگریزد، بلکه آن را به سطحی ژرفتر میبرد؛ به سطحی که در آن، انسان با تمام بودن خود، درگیر معنای رنج و امکانهای پاسخ به آن میشود. این رویکرد نه بیتفاوت به رنج است، نه پوزشطلب از شر، بلکه دعوت به ایستادگی اخلاقی و هستیشناختی در جهانی ناکامل است.
در مباحث مطرح، رابطه بین شر و آزادی انسان چه جایگاهی دارد؟ تا چه حد شرور را نتیجه اراده آزاد انسان میدانید؟
هرچند بخش مهمی از شرور در جهان، ریشه در اراده آزاد انسانها دارد، اما تبیین تمام «مسئله شر» صرفاً با ارجاع به اختیار انسانی، کافی و اقناعکننده نیست. شر اخلاقی مانند جنایت، ستم، فساد یا بیعدالتی در اغلب موارد، نتیجه مستقیم انتخابهای آگاهانه و آزاد انسانهاست. اما مشکل اصلی از جایی آغاز میشود که با شرور طبیعی مواجه میشویم؛ شروری چون زلزله، بیماری، معلولیت، و مرگهای نابهنگام که به اراده انسان مربوط نیستند. با پذیرش این تمایز شناختهشده در ادبیات «مسئله شر»، تأکید کردیم که گرچه آزادی انسان در پیدایش بسیاری از شرور نقش دارد، اما «مسئله شر»، تنها به اراده آزاد تقلیلپذیر نیست.
در الهیات سنتی، از اختیار انسان گاه بهعنوان راهی برای تبرئه خدا استفاده میشود؛ یعنی اینکه خدا شر را نمیخواهد، اما آزادی را ارج مینهد و انسان خود مسئول شرور است. این پاسخ اگرچه تا حدی موجه، اما ناکافی است، زیرا بسیاری از رنجها نه حاصل اراده انسانیاند، نه قابل پیشبینی یا پیشگیری. در نهایت، رویکرد کتاب به این سمت میرود که شر، گرچه گاه محصول آزادی است، اما مهمتر از آن، چگونگی واکنش ما به شر، در چارچوب اخلاق و مسئولیت است. این واکنش است که در نهایت نسبت انسان با شر، و با خدا، را معنا میبخشد.
جایگاه بحث در خصوص «مسئله شر» را در سنت فلسفی اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ما در این زمینه سنت قویای داریم؟
ما رویکردی انتقادی و تحلیلی به بررسی جایگاه «مسئله شر» در سنت فلسفه اسلامی داشتیم و موارد و نمونههایی از ظرفیتها و محدودیتهای این سنت ارائه دادیم. برخلاف آنچه گاه تصور میشود، سنت اسلامی در باب «مسئله شر» واجد یک «سنت فلسفی قوی» نیست؛ هرچند در آن مباحثی پراکنده، و گاه عمیق، در این زمینه وجود دارد. در الهیات کلامی، بهویژه در مکتب اشعری، «مسئله شر» بیشتر در قالب جبرگرایی و نفی نقش اراده انسانی حلوفصل میشود. خداوند فاعل حقیقی همه چیز است، حتی شرور. در این چارچوب، شرور بهلحاظ الهی مسئلهساز نیستند، چون عقل بشری توان درک حکمت الهی را ندارد. این پاسخ، اگرچه از نظر دینی ممکن است اقناعکننده باشد، اما از نظر فلسفی و اخلاقی، صورتمسئله را پاک میکند.
در سنت فلسفی بهویژه در فلسفه مشائی و اشراق «مسئله شر» عمدتاً در قالب نظریه «شر بهمثابه عدم» مطرح شده است. شر، نیستی است، فقدان خیر است، و لذا خدا فاعل شر نیست. این دیدگاه ریشه در افلاطون و نوافلاطونیان دارد و در ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا بازتولید شده است. اما نشان دادیم این تبیین، گرچه ظاهراً دقیق است، اما از ابعاد تجربی، اخلاقی و وجودی شر غافل میماند. مثلاً مرگ کودک یا شکنجه یک بیگناه را نمیتوان صرفاً «فقدان خیر» دانست. بههمین دلیل، گمان میکنم سنت اسلامی به گفتوگو با فلسفه اخلاق مدرن در زمینه شر نیاز دارد؛ تا از چارچوبهای صرفاً هستیشناختی و الهیاتی عبور کند و به سوی درکی اخلاقمحور، وجودی و انسانی از شر حرکت کند.
۲۱۶۲۱۶
پرسش از خدا در جهان رنجبار/ وقتی “شر” یک زخم است / رویکرد فضیلتگرایانه و مفهوم “خدای حی”
پایگاه بازنشر خبری ایستگاه